مارک در خانوادهای از طبقهی متوسط و با تحصیلات بالا متولد شد. پدرش «ادوراد زاکربرگ» در کنار خانه، مطب دندانپزشکی داشت و مادرش «کارن» تا پیش از تولد چهار فرزندشان، روانپزشک بود.
مارک زاکربرگ از همان سالهای کودکی به رایانه علاقه نشان داد. وقتی فقط ۱۲ سال داشت با استفاده از Atari Basic یک برنامه پیامرسان ساخت و نامش را «زاکنت» (Zucknet) گذاشت. پدرش این برنامه را در مطب به کار گرفت تا منشی، او را بدون صدا زدن، از آمدن مراجعین باخبر کند. نرمافزار Zucknet مارک در خانه هم با استقبال مواجه شد و اعضای خانواده برای ارتباط از آن استفاده میکردند. او با همراهی دوستانش چند بازی رایانهای هم درست کرد. مارک میگوید: «در کودکی دوستانی داشتم که خیلی هنرمند بودند. دور هم جمع میشدیم، آنها طراحی میکردند و من طرحها را به بازی تبدیل میکردم.»
پدر و مادرش وقتی علاقهی مارک به رایانه را دیدند یک معلم خصوصی برایش استخدام کردند تا هفتهای یک بار در خانه با او کار کند. معلمش بعدها و پس از مشهور شدن شاگردش گفت: «واقعا سخت بود که بتوانم از نابغهای مانند مارک جلوتر بمانم و همیشه مطلب جدیدی برای عرضه داشته باشم.»
زاکربرگ بعدا به آکادمی Phillips Exeter فرستاده شد تا بیشتر یاد بگیرد. در آنجا بود که مشخص شد او توانایی رهبری و مدیریت نیز دارد. به علاوه در ادبیات هم جلوتر از همکلاسیها بود. اما همچنان شیفتگیاش به رایانه و کار روی برنامههای مختلف را رها نکرد. در همان دبیرستان بود که نسخهی اولیه نرمافزار موسیقی پاندورا (Pandora) را نوشت. آن موقع اسمش را سیناپس (Synapse) گذاشته بود. شرکتهای زیادی از جمله AOL و مایکروسافت میخواستند او و برنامهاش را یکجا به خدمت بگیرند ولی زاکربرگ جوان همهی پیشنهادها را رد کرد.
بعد از اتمام دورهی تحصیل در Exeter در سال ۲۰۰۲، زاکربرگ به هاروارد رفت. دو سالی که در آنجا بود همه او را به عنوان یک توسعهدهندهی نرمافزار میشناختند. در همان دوران بود که برنامهای به نام CourseMatch نوشت که به دانشجویان کمک میکرد کلاسهای خود را بر اساس کلاسهایی که دیگر کاربران انتخاب کرده بودند برگزینند. برنامهی دیگری به نام «فیسمش» (Facemash) هم ساخت که عکس دو دانشجوی دانشگاه را به قیاس میگذاشت و به کاربران امکان میداد زیباترینشان را انتخاب کنند. این برنامه در بین دانشجویان خیلی محبوب شد ولی نهایتا مسوولان دانشگاه به خاطر ناراحتیهایی که برای مقایسهشوندگان پیش آمده بود تصمیم به بستن آن گرفتند.
در همین زمان سه نفر از همدانشگاهیها که استعداد مارک را دیده بودند به او پیشنهاد دادند یک شبکهی اجتماعی برای دانشجویان هاروارد درست کند. درنهایت هر چهار نفر مشغول کار روی شبکهی اجتماعی شدند.
زاکربرگ به اتفاق دوستانش وبگاهی درست کرد که به کاربر امکان میداد یک پروفایل از خود ایجاد کرده، عکس بارگذاری کند و با دیگر کاربران ارتباط داشته باشد. این گروه تا ماه ژوئن ۲۰۰۴ فیسبوک را که آن موقع The Facebook نامیده بودند در هاروارد پیش بردند. نهایتا در سال دوم دانشگاه، مارک زاکربرگ تصمیم گرفت برای تمرکز کامل روی شبکهی اجتماعیاش دانشگاه را رها کند. تا پایان ۲۰۰۴ فیسبوک یک میلیون کاربر داشت.
در سال ۲۰۰۵ فیسبوک موفق به جذب سرمایهی قابلتوجهی از شرکت Accel Partners شد. این شرکت در آن سال ۱۲٫۷ میلیون دلار روی شبکهای سرمایهگذاری کرد که تا آن زمان تنها در اختیار دانشجویان دانشگاههای برتر آمریکا بود.
ازآنپس بود که دسترسی به فیسبوک ابتدا برای دیگر دانشگاههای آمریکا و سپس دبیرستانها و دانشگاههای بینالمللی فراهم شد؛ تا جایی که فقط یک سال بعد در دسامبر ۲۰۰۵ بیش از ۵٫۵ میلیون نفر کاربر فیسبوک شده بودند. در این زمان بود که شرکتهای دیگر با روشن دیدن آیندهی این شبکهی اجتماعی تصمیم گرفتند به هر نحو که شده آن را زیرمجموعهی خود کنند؛ اما زاکربرگ تمام پیشنهادها را از مایکروسافت و یاهو گرفته تا شبکهی MTV رد کرد. او میخواست به جای فروش، حوزهی تحت نفوذ وبگاهش را گسترش دهد و با باز کردن راه ورود دیگر توسعهدهندگان، قابلیتهای بیشتری به فیسبوک اضافه کند.
به نظر همهچیز بر وفق مراد مارک میرسید که معضلی در سال ۲۰۰۶ فضا را تیره کرد. سازندگان برنامهی Harvard Connection ادعا کردند که او ایدهی آنها را سرقت کرده و باید بابت زیانهای وارده، غرامت بپردازد. زاکربرگ میگفت که این دو شبکهی اجتماعی بر ایدههای متفاوتی استوار هستند و سرقت ایده موضوعیت ندارد؛ اما بعد از اینکه مدارک دو طرف بهدقت بررسی شد این احتمال که زاکربرگ عمدا اطلاعات Harvard Connection را به سرقت برده و در اختیار دوستانش قرار داده باشد قوت گرفت.
او بعدا بابت کردهی خود عذرخواهی کرد و در مصاحبهای گفت: «اگر در پی عرضهی خدمتی اثرگذار باشی که مردم هم روی آن حساب باز کنند باید حرفهای عمل کنی. به نظرم من [از این اتفاق] خیلی چیزها یاد گرفتم و پختهتر شدم.» البته مسالهی محکومیت، مسایل مربوط به آن و پرداخت خسارت تا سال ۲۰۱۱ ادامه پیدا کرد.
بهجز این، چالش شخصی دیگری در سال ۲۰۰۹ و در جریان عرضهی کتاب «میلیاردهای تصادفی» (The Accidental Billionaires) نوشتهی بِن مزریک (Ben Mezrich) رخ داد. مزریک به خاطر بازگویی غیرواقعی و نادرستی که از زندگی مارک زاکربرگ کرده بود بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت. با این حال فارغ از اینکه چهقدر داستان کتاب به حقیقت نزدیک است، مزریک همهی حقوق کتابش را به نمایشنامهنویسی به نام آرون سُرکین (Aaron Sorkin) واگذار کرد که درنهایت فیلم «شبکهی اجتماعی» از روی آن ساخته شد و حتی نامزد هشت جایزهی اسکار هم شد.
زاکربرگ به نحوهی روایت فیلم از زندگیاش اعتراض داشت و در مصاحبهها عنوان کرد که جزییات فیلم دقیق نیستند. مثلا او به مدت زیادی و از سال ۲۰۰۳ با همسرش خانم «پریسیلا چن» (Priscilla Chan)، دانشجوی چینی-آمریکایی پزشکی آشنا بوده. زاکربرگ در اینباره به مجلهی نیویورکر گفت: «برایم جالب است که آنها (فیلمسازان) حتی به جزئیترین چیزها مثل لباس و پیراهن من دقت کردهاند و همه را بهدرستی نشان دادهاند؛ با این حال مواردی را هم نادرست به نمایش کشیدهاند و جزییات مختلفی اشتباه تصویر شده».
در هر حال با وجود تمام فشارها، عنادها و انتقادها، مارک زاکربرگ و فیسبوک به پیشرفت و موفقیت ادامه دادند. مجلهی Time در سال ۲۰۱۰ مارک را به عنوان مرد سال انتخاب کرد؛ Vanity Fair او را در صدر فهرستی با نام «تازه تاسیس» قرار داد؛ او همچنین با ۶٫۹ میلیارد دلار [در آن زمان] در رتبهی ۳۵ ثروتمندان مجلهی Forbes جای گرفت.
زاکربرگ از وقتی به ثروت رسید میلیونها دلار صرف امور خیر کرد. یکی از بارزترین آنها اهدای ۱۰۰ میلیون دلار برای جلوگیری از سقوط نظام تحصیلی عمومی و رایگان نیوجرسی بود. بعد از آن، در سال ۲۰۱۰ طی اعلامی به همراه بیل گیتس و جورج لوکاس متعهد شد نیمی از آنچه تا پایان عمر به دست خواهد آورد را برای خیریه کنار بگذارد.
سپس از دیگر کارآفرینان جوان و ثروتمند هم دعوت کرد تا در امور خیر وارد شده و با تاثیرگذاری روی نونهالان امروز، آیندهی روشنتری برای بشریت رقم بزنند.
زاکربرگ در ماه می سال ۲۰۱۲ دو تغییر عمده در مسیر زندگیاش ایجاد کرد. فیسبوک با رسیدن به ۱۶ میلیارد دلار توانست به عنوان بزرگترین عرضهی اولیه سهام برای یک شرکت اینترنتی مطرح شود. همه منتظر بودند که ببیند قدم بعدی زاکربرگ پس از به دست آوردن چنین سرمایهی هنگفتی چیست که مشخص شد او در پی خریدهای بیشتر است. مارک شخصا برای تصاحب اینستاگرام وارد مذاکره شده بود.
در چند روز اول بعد از عرضه، کمی از قیمت سهام کاسته شد ولی زاکربرگ با پیشبینی چنین شرایطی با حفظ ۵۷ درصد از سهام، حق تصمیم اصلی را برای خود باقی گذاشت.
در ۱۹ام ماه می ۲۰۱۲ و یک روز پس از عرضهی سهام، مارک زاکربرگ بالاخره با یار دیرینش پریسیلا چن ازدواج کرد. حدود صد نفر در مراسمی دعوت شدند که فکر میکردند جشن فارغالتحصیلی چن باشد؛ ولی با جاریشدن خطبهی عقد این دو نفر مواجه شدند. در ماه می ۲۰۱۳ فیسبوک برای اولین بار به فهرست ۵۰۰ شرکت برتر از نگاه مجلهی Fortune وارد شد تا زاکربرگ در ۲۸ سالگی جوانترین مدیر عامل این فهرست باشد.
دو سال بعد، در نوامبر ۲۰۱۵ دخترش، مکس (Max) به دنیا آمد و زاکربرگ اعلام کرد که قصد دارد دو ماهی را به دور از هیاهوها و در کنار خانواده بگذراند. در این زمان بود که مارک و همسرش در نامهای سرگشاده خطاب به فرزندشان اعلام کردند که میخواهند ۹۹ درصد سهام خود را وقف خیریه کنند: «ما متعهدیم سهم کوچک خودمان را در ایجاد جهانی [بهتر] برای همهی کودکان به جا آوریم ـ ما ۹۹ درصد از سهام خود در فیسبوک را خواهیم بخشید ـ ارزش آن اکنون در حدود ۴۵ میلیارد دلار است ـ در طول حیات خود با پیوستن به خیل خیرخواهان، در جهت بهبود این جهان برای آیندگان [حرکت خواهیم کرد]». این نامه در صفحهی فیسبوک زاکربرگ قرار گرفت. بد نیست بدانید خالق و مشوق شبکههای اجتماعی، خود علاقهی چندانی به اشتراکگذاری زندگی خصوصی خود ندارد و اطلاعات کمی از خود و خانوادهاش در دسترس است.
حالا فیسبوک با تصاحب اینستاگرام و واتساپ، در کنار رشد خیرهکنندهی فیسبوک و گذر از یک میلیارد کاربر، آنچنان بزرگ شده که نمیتوان آیندهی بشر را بدون آنها تصور کرد. به نظر شما شبکههای اجتماعی چگونه زندگی انسان نوین را تحت تاثیر قرار دادند؟ راستی آیا شما موافق شریک کردن دیگران در امور خصوصی خود هستید؟
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 68
بازدید هفته : 2578
بازدید ماه : 3696
بازدید کل : 343603
تعداد مطالب : 1032
تعداد نظرات : 253
تعداد آنلاین : 1